زهرا جون مامان زهرا جون مامان ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

زهرا کوچولو مسافر کربلا

سایو جان و ای کیو سان

سفر دور آقای پدر که قرار نبود دراز شود ( ولی شد ) جمعه ظهر به پایان رسید . عادت ندارم عکس هدایای زهرا رو تو وبلاگش بذارم ولی این بار چون زهرا و آقای قندی با سوغاتی آقای پدر ، ای کیو سان و سایو جان را تداعی کردند سنت شکنی می کنم و می گویم لباسی که تن فسقلی هاست را آقای پدر از دور !! آورده . آقای قندی در نقش ای کیو سان :                             و زهرا خانوم در نقش سایو جان                   اون چیزی که در عکس بالا روی مبل پشت سر زهرا می بینید دسته جا...
17 مهر 1392

روز جهانی کودک

دیروز ، روزجهانی کودک بود . از این تریبون این روز رو به همه کودکان دنیا ، کودکان ایران ، کودکان نی نی وبلاگ ، دوستان عزیز خودمون : حلما جونی ، تسنیم سادات ، تسنیم خانوم ، زهرا ناز عزیز ، محمد صدرای تو دلی و پسر خاله عزیزش علی اکبر جان ، امیر حسین یکی یه دونه الهام خانوم ، محمد صالح عزیز ، علامه کوچولو ، امیر مهدی جان ( امیر بابا رضا ) و نازنین زهرای تو دلی دختر زینب بانو جان ، طهورا عسلی ، نرگس خانوم و خواهر تو راهیش ، سها جان و  آروین عزیز ، علی رضا خان پسر اعظم بانو و ..... تبریک عرض می کنم . در راستای جمله " جهانی بیندیشیم و محلی عمل کنیم " ( یک جمله باکلاس یادگار دانشگاه !‌) ؛ این روز رو بصو...
17 مهر 1392

بدون شرح

 سه شنبه دوم مهر ماه 1392               پانوشت : گرچه عنوان پست " بدون شرح " است ولی من یک شرح کوتاه دارم برای این روزها : دخترک دستش را به همه چیز می گیرد و بلند می شود : پای مامان ،میز ، سبد اسباب بازی ، مبل ، یقه امیر حسین قندی و ... تختش که دیگر هیچ ، سه سوته ! میله هایش را می گیرد و می ایستد. پانوشت 2: بابایی زهرا کجایییییی؟ فسقلی کولاک کرده از بس بابابابابابابا گفته! چهار دست و پا راه می رود و از اعماق وجود بابابابابابا می گوید . پانوشت 3 : خدا رو شکر قرار بود " بدون شرح " باشد !!! ...
10 مهر 1392

میهمانی لاله ها

پنجشنبه 4 مهر ، دخترک " میهمان لاله ها " بود . روایت تصویری این مهمانی را ببینید . روز قبل (چهارشنبه ) خیلی باد می آمد به همین خاطر دخترک با لباس آستین بلند آماده رفتن به مهمانی شد :     زهرا شیر خورده و آماده رفتن به میهمانی است :     پدربزرگ زهرا ( پدری) دو تا کاسه آش کنار من روی صندلی ماشین گذاشتند و به سراغ کالسکه زهرا رفتند . من هم دخترک را کنار خودم روی صندلی نشاندم که یک دفعه زهرا برای چهار دست و پا رفتن خیز برداشت . چهاردست و پا رفتن همانا و دست و لباس و شلوار آشی شدن همانا ! به کمک عمه جونی لباس زهرا رو عوض کردم . بر خلاف تصور من باد که نمی آمد هیچ ، هوا گرم هم بود .دخترک هم لباس تابستانی پو...
8 مهر 1392

بابایی زهرا کجایی؟؟؟ - 2

دخترک از امروز بیتابی هایش را شروع کرده : " با با با با با ...... " بابایی زهرا کجااااااااییییییییی ؟؟؟؟ پانوشت : دخترک امروز صبح در منزل دایی جان یک کار جدید کرده : دستش را به مبل گرفته و بلند شده  ( این کار را بارها انجام داده ) کار جدیدش این بوده که در حالی که دستش را به مبل گرفته بوده و توسط دایی محافظت می شده با راه رفتن خودش را به ماشین آقای قندی که روی مبل بوده  رسانده ! پانوشت 2: دخترک هنوز بیدار است . پانوشت 3 : ضمن تشکر از همه دوستانی که از عکس پست " میم مثل مادر " استقبال کردند، لازم دیدم توضیح بدهم که این عکس توسط آقای پدر و در روشنایی معمولی خانه گرفته شده است ( با قرار دادن فلش در زاویه و مکان خاص )  از همی...
6 مهر 1392

بابایی زهرا کجایی؟؟

آقای پدر بامداد چهارشنبه به یک سفر دور و البته نه خیلی دراز رفتند. حال و روز خودم بماند، در فکرم جواب این فسقلی را چه بدهم ؟ چند هفته پیش باباییش از صبح رفته بود اصفهان . دخترک شب چندبار از خواب بیدار شد ، دمر شده بود و توی چشم من نگاه می کرد و پشت سر هم می گفت : با با با با با  ( تلفظ بین فتحه و آ)   پانوشت 1: دخترک امشب عین خیالش نیست ! تخت گرفته خوابیده ! ناگفته نماند که امروز یک حضور ویژه در یک مکان ویژه داشته و حسابی خسته شده .دخترک امروز "میهمان لاله ها " بود. پانوشت 2: چهاردست و پارفتن دخترک فول شده ؛ روزی صدبار ازجلوی در آشپزخانه بلندش می کنم میذارمش ته هال ولی دوباره سه سوته خودش رو می رسونه جلوی در آشپزخانه. پذیرایی...
5 مهر 1392

زهراي خودمان

آمدم بگويم دوباره زهراي خودمان شدي ....... با همان گريه ها و ضجه هاي شبانه ! بعدا نوشت : دخترک تا ٥ صبح یکسره بیتابی می کرد .
29 فروردين 1392
1